پسر طلای منپسر طلای من، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 41 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره
باباییبابایی، تا این لحظه: 42 سال و 2 ماه و 6 روز سن داره

زندگی نوشت های یک مامان

واکسن 6 ماهگی

دیروز بالاخره واکسن 6 ماهگیت هم زده شد.خداروشکر درد نداشتی اما تب کردی و شب تا 3 بیدار بودی و نمیتونستی بخوابی و کلی کلافه بودی.امروز هم تب داشتی اما الان بهتر شدی و انشاله که دیگه تموم بشه و اصلا تب نکنی.اینم از این واکسن.آخیییییش مونده 3 تا دیگه.یک سالگی که میگن نه درد داره و نه تب.18 ماهگی و 6 سالگی. ایشاله هیچ وقت مریض نشی مامانی جونم دیروز اولین غذای کمکیت رو هم خوردی فرنی.قطره آهن و مولتی ویتامین هم اضافه شد.اصلا قطره هارو دوست نداری و دهنت رو محکم میبندی تا من نتونم بهت بدم. دوست دارم کوچولوی نازنینم ب ع د ا ن و ش ت : دوتا کار جدید یاد گرفتی عسلم.یکی انداختن چیزهاست.مثلا وقتی روی مبل هستی ...
9 تير 1394

دوندووووووووووون

پسر خوشگلم دیشب حسابی مامانو بابا ذرو غافلگیر کردی.دیدن دو تا دندون کوچولو اونم قبل از پایان 6 ماهگیت در حالی که اصلا تصورشم نمیکردیم واقعا غافلگیرمون کرد.کلی ذوق کردیم و البته بعدش من کلی نگران شدم چون قطره آهن در پیشه و باید بینهایت مراقب باشم سیاه نشن این کوچولوها   ...
1 تير 1394
1